روز دوم
وقتی سعی می کنی درست زندگی کنی از به سرعت گذشتن روزها هیچ واهمه ای نداری. شادی و آرامش عمیق مهمانت می شه و از همه چیزهایی که دور و اطرافت هست لذت می بری. این آفتاب نزدیک بهار، گلهای تازه شکفته، درختان باغ، و نور روشنی که روی کوهها می افته. همه تو رو به وجد میاره ........ اینها همیشه بوده شاید به مراتب بهتر و درخشنده تر و زیبا تر اما تو دور و سرد و تاریک کجا می تونستی اونها را ببینی.
هر از چند گاهی لازمه خونه تکونی ذهن کرد و چه فصلی بهتر از فصل بهار تو همین چند روز با قی مونده هم می شه کلی تمرین کرد.
خود من یک تمرین دارم که مدتهاست انجام می دم. اینه که هر وقت که نگرانم، هر وقت که ناراحتم، هر وقت که ناامیدم هر وقت که خسته و غمگینم هر وقت که عصبانیم می فهمم یک جای کار می لنگه ........ می فهمم رابطه من با خدا دچار مشکل شده. با خودم تکرار می کنم خدا سلامت، فراوانی، نعمت، عشق، شادی و برکته و اینها را برای بندگانش می خواد... پس من هم همینها را از او طلب می کنم... چون باید با او هماهنگ باشم... با این تفکر هیچ غمی هیچ غصه ای و هیچ کمبودی دیگه توانایی ناراحت کردن نداره. انرژی و قدرتش را از دست می ده.......
تنها مشکل من اینه که من این تمرین را مستمر انجام نمی دم. اینطوری نیست که هر روز انجامش بدم. معمولا تا وقتی تا خرخره فرو نرم تو فکر و ناراحتی و غصه و کینه یادم نمی افته به این تمرین. برای همین این چله قرار گذاشتم هر روز تکرار کنم. هر روز خوش بین باشم. هر روز به خداوند ظن نیکو داشته باشم.
گمان نیکو به خداوند داشته باش زیرا خداوند عز و جل می فرماید: من در نزد گمان بنده ام حاضرم پس بنده ام جز گمان خیر به من نداشته باش.
این حدیث مخصوصا برای آدمهای مضطرب و استرسی باید خیلی مفید باشه. اضطراب یعنی خطری هست مشکلی هست غمی هست که هیچ کس نمی تونه منو ازش حفظ کنه! هیچ چیزی نمی تونه منو آروم کنه!! در صورتیکه خدا هست همیشه هست و خیلی تواناست. کافیه در همون اوج ازش بخوای در هر حالی که باشی و بهش ظن نیکو داشته باشی. ظن نیکوی نیکو همراه با اطمینان با یقین با این فکر مطلق که حتما کمکم می کنه. خداوند کسی را که بهش ظن نیکو داشته باشه ناامید نمی کنه.
عجب انسان موجود عجیبیه. شاید همه اینطوری نباشن و من باشم. چیزهای بسیار ساده، که ضامن خوشبختی و شادی عمیقش میشه را به راحتی از کنارش رد می شه. تن می ده به کارها و عادتهایی که به سرعت اون رو به سمت تفکرات غمگین و ناراحت می برند. آدم دائم باید در حال مراقبه باشه. مراقب حال و احوالش باشه. وقتی توصیه میشه همه کارهایت به خاطر خدا باشه یعنی همین. یعنی حتی لحظه ای و آنی ازش یا بهتر بگم از خودت غافل نشی.............
توی این مدتی که روی خودم تمرکز کردم دیدم، حداقل خودم خیلی آدم خوشبینی نبودم، خیلی محتاط بودم، خیلی وقتها بدبین بودم و همین مدتها باعث پریشانی فکرم بود باعث اضطراب و ناراحتی و حتی سالهای زیاد باعث عصبانیت شدیدم............ این احتیاط بیش از حد این بد بینی به شرایط و حوادث و تصور اتفاقات ناگوار همه از ظن نیکو نداشتن به خداوند بود و من چه غافل بودم.
حالا تازه چند وقته دارم تمرین می کنم خوش بین باشم. همه چیز را بسپرم به دستهای خود خودش. احتیاط بیش از حدم را کنار بذارم و همه چیز را به خودش بسپارم. هیچ خطری و هیچ چیزی بیشتر از ذهن تاریک خود آدم دشمنش نیست. عجیبه واقعا هیچ کس و هیچ نیرویی نمی تونه بیشتر از تصورات ناراحت و تاریک خود آدم آدم را عذاب و زجر بده.
قرار گذاشتم حداقل برای این مدت چهل روز تصورات خوب و زیبا داشته باشم. اونقدر شاد و عالی که حتی از دیدنشون توی ذهنم غرق شادی عمیق بشم.